" مرثیه ای برای برنامه های تلویزیون های افغانستان "



در میان رسانه ها، تلویزیون به دلیل تنوعی که در تفهیم و افهام مطالب اجتماعی دارد از نفوذ زیادی در میان مخاطبان خویش برخوردار است و به همین دلیل به صراحت می توان گفت که نقش مهمی را در سمت و سو دادن ذهن و نقش آفرینی برای مخاطب خویش دارد ، اما چگونه گی تاثیر پذیری مخاطب امری است که دلیلی برای گفتمان میان شمار زیادی از پژوهشگران، کارشناسان اموراجتماعی و نوشتن این مطلب گشته است.
این تاثیر گذاری و تاثیر پذیری معمولا در اموری مانند، آگاهی عامه، تفریح، تشویق، محدودیت ها، سلامت جسمی و روحی، تقلید و سنت شکنی، تغییر در سازه های ایدویولوژیکی و خواستگاه آن بیشتر به چشم میخورد. حال بر آنیم تا مباحثی را پیرامون این تاثیر پذیری به ویژه در خانواده ها مطرح کنیم.
اگر بسیار پیش پا افتاده هم بخواهیم بررسی در مورد تاثیر پذیرفته گان اقشار مختلف جامعه داشته باشیم اولین نهادی که سخت تحت تاثیر رسانه های دیداری قرار میگیرد خانواده است. به ویژه در افغانستان که هنوز بسیاری از مولفه های اجتماع و اجتماعی بودن تعریف و جایگاه درستی پیدا نکرده اند این موضوع با شدت بیشتری احساس می شود.
حال اینکه به دلیل صنعتی شدن جوامع، خانواده های تعریف دیگری نسبت به گذشته پیدا کرده اند و
وظایف و مسولیت های خانواده به مکتب ها، کورس ها و نهادهای ذیدخل در امور تربیتی واگذار شده است.
با توجه به انیکه خانواده و یا همان فامیل مهمترین نهاد اجتماعی است که با ازدواج دو تن تشکیل می یابد و افزایش فرزندان گستره آن پهناورتر میگردد تاثیر غیر قابل انکاری بر ایجاد آسیب های اجتماعی و جلوگیری از این آسیب ها دارد. از جانب دیگر این رسانه ها و به ویژه تلویزیون ها هستند که به عنوان یک رابط قدرتمند می توانند تمام یک جامعه متشکل از خانواده ها را به صورت مستقیم تحت تاثیر قرار دهند. این رسانه هستند که با استفاده از امکانات گوناگونی در زمینه های برنامه سازی می توانند مفاهیم متنوع و جذابی را به مخاطبان خویش که اغلب خانواده ها هستند عرضه دارند.
در تلویزیون ها این برنامه سازی ها می توانند در قالب فلم ها، سریال ها، برنامه های اجتماعی ، درامه ها و . . . جنبه عملی پیدا کند، به عبارت دیگر رسانه ها نقش مهمی را در ایجاد قالب ها و یا همان الگوهای برتر در میان خانواده ها بر عهده دارند.
بر اساس آمار های سازمان یونسکو بیش از هشتاد در صد جوانان در عین حالی که به شخصیت و یا همان کرکتر بازیگران نقش های منفی فلم علاقه ای ندارند اما بر بنیاد علایق فطری دوست ندارند فرصت تماشای فیلم های اکشن و پر از خشونت را از دست دهند.
به عنوان مثال در یک سریال به ساده گی می توان نقش پدر و مادر در یک خانواده را یافت و اینکه در این خانواده فرزندان تا چه اندازه باید تابع دستورات و توصیه های پدر و مادر باشند. حال اگر در یک سریال پدری بدون دلیل سعی در اجرای دستورات خویش به صورت غیر منطقی دارد و از سوی دیگر فرزندان برای مقابله با این حرکت پدر شروع به پرخاشگری میکنند نوعی ناهنجاری در خانواده به جامعه معرفی میگردد.
مسلما هدف اصلی تولید کننده گان این سریال ها این نیست که فرزندان را به پرخاشگری نسبت به پدر و یا مادر در خانواده تشویق و ترغیب نمایند.
یا در سریالی دختری وجود دارد که به هر دلیل به شوهر و یا نامزد خویش علاقه ای ندارد و به صورت غیر متعارف با مرد دیگر درخارج از محیط خانواده ارتباط پیدا برقرار میکند. مبرهن است که تولید کننده گان این نوع سریال ها نیز هدفشان نفی این نوع حرکات است اما باید توجه داشت که مخاطب کیست و درچه سطحی از درک قرار دارد حال اینکه در اغلب این موارد مخاطب درک سطحی از موضوع پیدا میکند و چنین اقداماتی چون پرخاشگری در مقابل والدین و جایگزین کردن مردی بیگانه به جای شوهر و یا نامزد را گزینه خوبی برای رفع موقت و یا دائم مشکلات خویش میپندارند.
پس از اندک زمانی مشخص میگردد که این نوع حرکات و سکنات در جامعه پذیرفته شده و به صورت عام می توان گفت که گوش
مردم به این نوع رخدادها عادت میکند.
با این تفسیر توقع می رود که نوع تولید و یا پخش برنامه در تلویزیون ها با این اهداف هماهنگ باشد اول اینکه در تعریف و نشان دادن ماهیت ناهنجاری ها باید دقت و ظرافت لازم را مورد نظر داشته باشند ( البته با درک کامل از وضعیت جامعه و آسیب شناسی جامعه ) دوم اینکه نحوه مقابله با این نوع ناهنجاری ها را باید به درستی به مخاطب انتقال داد.
حال در میان رسانه های دیداری در افغانستان، اغلب مردم به دلیل نبود الگوی برتری در میان درامه ها، بیشتر وقت خویش را با تماشای سریال های هندی به هدر می دهند. هر چند که این سریال ها تماما مشکل نیست و دارای نکات قابل تاملی نیز برای بهبود روند زنده گی در میان یک خانواده دارد، اما باید تفاوت فرهنگی ونگرشی را در دو کشور هندوستان و افغانستان به خوبی درک کرده سپس تاثیر گزاری این سریال ها را بر روح و روان مردم مورد ارزیابی قرار دهیم.
با این تعاریف باید دید سریال های هندی و غربی که شاید اهداف نیکی را در دنبال کنند تا چه اندازه در خانواده های افغانستانی که اغلب بی سواد بوده و چند سالی است که از فشار فاحش طالبانیزم رهایی یافته اند تاثیر گزار بوده است.
تا چه اندازه دختران پاک صفت افغانستان برای رهایی از سنت های اشتباه ازدواج اجباری به برقراری ارتباط نا مشروع با مردان بیگانه در خارج از محیط خانواده تن داده اند و تا چه اندازه فرزندان به دلیل سنتی بودن پدرها در مقابل آنها از پرخاشگری استفاده میکنند.
درپایان تا چه اندازه تلویزیون های افغانستان به این نکات ظریف ، اما مهم توجه داشته اند و علاوه بر تجارت رسانه ای، بر پایه گزاری جامعه ای متناسب با ارزش های انسانی و اسلامی که خانواده ها اصلی ترین رکن تشکیل آن هستند، سهیم شده اند.